دویدن برای باطل!
راننده تاکسی گفت: بابا، آن زمان ما انقلاب کردیم که حق بیاد… الان دارند اغتشاش می کنن برای چی؟ برای کی؟
آخه دیگر کسی مثل امام خمینی ره و آیت الله خامنه ای پیدا نمیشه.
انقلاب فرق داشت شوق دیدار با حق داشتیم الان دارند برای باطل چراغ سبز نشان میدن.
دویدن برای باطل پوچه، مثل کف روی آب.
به قلم:
پرهون
خاطرات مشترک
وقتی اتفاقی برای یک از هموطنانمان میافتد
همه خاطرات مرتبط با آن موضوع زنده میشوند، نه اینکه مرده باشند بلکه همراه با این ایام بیشتر مقابل چشمانمان ظاهر میشوند.
مثل امروز کلاس فلسفه ما
استاد درس را شروع کرد اما به هر پاراگراف که میرسید، در مورد خاطرات گذشتهاش از زلزله و بم صحبت میکرد و میگفت:
«ما اصلا نمیتوانیم آن صحنهها رو درک کنیم و خیلی راحت در موردش صحبت کنیم.
این روزها زلزله کرمانشاه من رو به یاد زلزله بم میاندازد و نمیدانم چرا گاه و بیگاه لحظات در برابر چشمم تداعی میشود .
با اینکه منزل ما کرمان بود اما همگی نا آرامی زمین رو متوجه شدیم.
وقتی برای کمک به زلزله زدگان وارد شهر بم شدیم. باورم نمیشد که از شهر فقط و فقط چند درخت خرما باقی مانده بود.
نمیدانید … درک نخواهید کرد… سرما… بیماری روحی …. نبود امکانات اولیه… از دست دادن افراد خانواده … وجود بیماری های خطرناک و واگیردار…»
سرش را تکان میداد واز شدت ناراحتی برای هموطنان کرمانشاهی چشمانش را به میز روبریش دوخت.
و از ما درخواست کرد که برای صبر و شکیبایی بازماندگان و سلامتی شأن دعا کنیم و برای آرامش روحی هموطنان از دست رفته فاتحه بخوانیم.
به قلم:
پرهون
راهنمای زندگی
پیامبر اسلام (ص):
مَن قَرَأَ القُرآنَ ابتِغاءَ وَجهِ اللّه و َتَفَقُّها فِى الدّينِ كانَ لَهُ مِنَ الثَّوابِ مِثلَ جَميعِ ما اُعطِىَ المَلائِكَةُ و َالأنبياءُ وَ المُرسَلونَ؛
هر كس براى كسب رضايت خدا و آگاهى در دين قرآن بياموزد، ثوابى مانند همه آنچه كه به فرشتگان و پيامبران و رسولان داده شده، براى اوست.
وسائل الشيعه، ج6، ص184، ح7683
محدودیت اخلاقی
قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله : لَیسَ مِن اَخلاقِ المُومِنِ المَلَقُ اِلّا فی طَلَبَ العِلمِ. (بحارالانوار،ج2،ص 45)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: از اخلاق مومن این نیست که در مقابل کسی خودش را کوچک کند. [که گویا عبد اوست؛ زیرا این عمل منافات با عزت نفس او دارد] به جز در طلب علم و دانش [که حاضر است در مقابل معلمش مانند عبد او باشد].
آتش سوزی افکار
گاهی اوقات برخی رفتارها خشمگینم میکند، برای تسکین عصبانیتم تنها یک جمله آرامم میکرد: «اگر تو هم مانند او رفتار کنی مثل او هستی!»
آرام شدنم لحظهای بود، بعد از ترک محل هجوم افکار و اوهام به ذهنم چنگ میانداختند و چوب توبیخ بر سرم میزدند که چرا جوابش را ندادم! اگر این بار نیش و کنایه و بیاحترامی دیدم حتما پاسخ میدهم!
اما باز هم مراعات حالش را میکردم یا به خودم میگفتم: بزرگتر است دیگر! تو کوتاه بیا!
این کشمکش بین اوهام و وجدان بدجور نفس گیرم کردهبود، تا اینکه در اولین جلسه از کلاس فلسفه خداشناسی شرکت کردم! و چه خوش اقبال بودم که استاد قبل از شروع درس، بحثی اخلاقی را پیش کشید که پاسخ به نفس من بود…
“اگر رفتار و برخورد کسی متناسب با شخصیت شما نبود، اگر نیش و کنایه هایشان خارج از حوصله شما بود، در مقابل رفتارشان صبر کنید و با این دید نگاه کنید که شاید او پلهای باشد برای پرورش روح شما، برای رسیدن به خدا و رسیدن به کمال، و این یک امتحان بندگی است. در این حالت است که نفس در حضور خدا آرام میگیرد و دیگر خشمگین نمیشود…”
تنها معادلهای که جوابگوی نفس شد… آتش با آتش خاموش نمیشود…
به قلم:
پرهون